زهره گلیزهره گلی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

یکی یه دونه زهره دردونه

گفت به مکه می روم...

چند سالی بود مرتب می گفت دلم مکه می خواد،‌ ساکش رو قبلا بسته بود. کوله باری نداشت جز یاد و خاطر هر آن که می شناخت، باید برای تک تک افراد دعا می کرد، برای بچه هاش،‌ نوه هاش،‌ عروسها و داماد ها، نه فقط این ها؛ همسایه های قدیم، فامیل دور و نزدیک هم باید دعا می کرد،‌ رفته ها رو هم از یاد نمی برد. عادت همیشگیش بود. از قدیم ها زیاد برامون می گفت، از اینکه بچه هاش رو با سختی بزرگ کرده، از قالی بافتن هاش، از مهمانداری هاش و... از محبت هایی که به غریب و آشنا کرده بود و از محبتای فامیل خصوصا برادرهاش... از اینکه برای دنیا آوردن بچه های فامیل به هرکجا که می گفتند هر جوری که بود می رفت. یکبار ازش پرسیدم بی بی پول هم می گرفتی ،‌ ...
14 خرداد 1393
1